آموزش ترتیب صفات در انگلیسی

آموزش ترتیب صفات در انگلیسی

در مواقعی ممکن است برای توصیف اسمی، به بیش از یک صفت نیاز داشته باشیم؛ یعنی دو یا چندین صفت! مثلا: «یک گلِ زردِ خوشبویِ زیبا» که شامل 3 صفت است. یا مثلا: «یک آپاراتمانِ مدرنِ نقلیِ خفنِ گرون قیمتِ پر زرق و برق» که شامل چندین صفت است.

البته خیلی کم پیش می‌آید که بیش از دو صفت برای یک اسم استفاده شود؛ اما مسئله‌ای که در اینجا مهم است، ترتیب صفات می‌باشد. در زبان فارسی این موضوع اهمیت چندان زیادی ندارد؛ اما در اکثر زبان‌های دیگر از جمله انگلیسی، ترتیب استفاده از صفات مهم است! یعنی مثلا مهم است که صفت مربوط به رنگ را قبل یا بعد از صفت مربوط به کیفیت، جنس و … به کار ببریم.

لیست ترتیب و اولویت صفات به صورت خلاصه:

  1. Quantity or number (مقدار، کمیت – عدد)
  2. Quality or opinion (کیفیت – نظر و عقیده شخصی)
  3. Size or Measurements (اندازه)
  4. Temperature (دما)
  5. Age (سن)
  6. Shape (شکل)
  7. Color (رنگ)
  8. Origin (ملیت)
  9. Material (ماده/جنس/مواد تشکیل‌دهنده)
  10. Purpose or qualifier (هدف/برای چه چیزی است)

بدیهی است که اگر از فلان نوع صفتی در جمله استفاده نشده باشد، نوع صفت بعدی جایگاه و الویت آن را می‌گیرد.

کلید مخفف جهت به خاطر سپاری: NOSTASCOMP (نُستاسکُمپ) 😀

1. Quantity or number

اولیویت اول با مقدار، کمیت و یا همان عدد است.

مثال برای تعداد عدد مشخص: thirty, fivie, first

  • There are thirty students in her class
  • I ate five mangoes
  • She was the first to join the dance class

مثال برای تعداد عدد نامشخص: several, many, few, some

  • Several students refused to be silent
  • Many people attended the meeting
  • I bought some eggs

مثال برای تعداد عدد توزیع‌شده: Every, each, either, another

  • Every student in the class stood up
  • Each one of you will get a different project

مثال برای مقدار و کمیت: Many, much, some, several, few, and enough

  • I ate some rice and drank some water
  • There was little milk at the bottom of the jug
  • I had enough exercise for the day
  • I don’t have much time; I’ve to leave early
  • He has completed most of the work
نکته
این گروه را بیشتر جزء صفات نمی‌دانند؛ اما برای اینکه توضیحات تکمیل‌تر باشد، آن را نیز در اینجا آورده‌ایم تا اشاره شود که همواره و همیشه در ابتدا می‌آید.

2. Quality or opinion

یکی از مهم‌ترین موارد در هنگام توصیف، نظر و عقیده شخصی است که دومین اولویت را در ترتیب صفات دارد. البته اگر گروه قبل را جزء صفات حساب نکنیم، اولویت اول را خواهد داشت. چرا که هرشخصی در هنگام توصیف، بیشتر برروی نظر و عقیده‌ی شخصی خود اتکا دارد تا چیزهای دیگر.

مثال: unusual, lovely, beautiful, ugly, good, bad, lovely, strange, nice

  • Isn’t Hadi lovely, intelligent boy?
  • children have some strange ideas
  • beautiful poetry
  • we had a nice time

مثال: intelligent, friendly, unfriendly, hard-working

مثال: comfortable, uncomfortable

مثال: flavorful, tasty, delicious

3. Size or Measurements

سومین الویت، مربوط به اندازه‌ها است؛ که می‌تواند درباره سایز، ارتفاع، بلندی، طول و وزنِ یک شخص یا هرچیز دیگری باشد.

مثال: big, small, tall, tiny, huge, enormous, short, tall, long, heavy, light

اگر ما مجبور باشیم که از دو نوع صفتِ مربوط به اندازه، روی یک اسم استفاده کنیم، در ابتدا باید در ابتدا آن صفتی را به کار ببریم که سایز کلی را بیان می‌کند؛ برای مثال:

  • He’s a big, tall man  –> درست
  • He’s a tall, big man –> نادرست

  • I bought a huge, heavy table for the kitchen –> درست
  • I bought a heavy, huge table for the kitchen –> نادرست

4. Temperature

مربوط به دما می‌شود.

مثال: hot, cold, Really Cold: freezing, freezing-cold, ice-cold, wintry, cool, chill, chilly, crisp (fresh coolness), warm, toasty, mild, pleasant, snug, temperate, room-temperature, heated, very warm, frigid

5. Age

اینگونه صفات، برای بیان سن یک چیز به کار برده می‌شوند. ولی حتما بایستی از آنها با دقت استفاده کرد؛ چراکه برخی از صفات برای اشخاص، برخی برای مکان‌‌ها و برخی برای چیزهای دیگر استفاده می‌شوند:

مثال برای اشخاص: young, youthful, elderly
مثال برای چیزها: new, antique, modern
مثال برای هردو: old, ancient

6. Shape

شکل و شمایل چیزی را توصیف می‌کنند.

مثال: round, square, rectangular, bent, concave, convex, flat, pointy, straight, twisted, symmetrical

7. Color

این صفات نیز نام رنگ‌ها هستند؛ که می‌توانند شامل رنگ‌های تقریبی و حتی خاصیت رنگ‌ها نیز باشند.

مثال برای رنگ‌های اصلی: yellow, red, and blue
مثال برای رنگ‌های تقریبی: reddish, yellowish
مثال برای خاصیت رنگ‌ها: transparent, translucent, opaque

برای استفاده از رنگ‌های اصلی یا تقریبی به همراه خاصیتاشان، مثل آبی شفاف، بایستی ابتدا خاصیت رنگ را نوشته و سپس خود رنگ را نوشت:

  • A translucent, yellow cup
  • An opaque, blue curtain

8. Origin

این دسته از صفات نیز توصیف می‌کنند که فلان چیز از کجا آمده است! در واقع چیزی همانند ملیت و معمولا نیز به کشور، شهر و یا زبان دلالت می‌کنند.

مثال: Iranian, Persian, American, Dutch, Japanese, Turkish

نکته‌‌ی مهمی که بایستی به آن توجه کرد، این است که برخی مواقع ممکن است ملیت به همراه یک اسم، یک اسم جدید بسازد! برای مثال، Persian Cat اسم یک نژاد گربه است و در اینجا نمی‌توان Persian را به عنوان Origin در نظر گرفت؛ در غیر اینصورت، منظورمان واضح نخواهد بود که به یک گربه‌ی خاصی اشاره داریم.

10. Material

متریال نیز به ماده، جنس و یا مواد تشکیل‌دهنده‌ی چیزی که در حال توصیف آن هستیم اشاره دارد.

مثال: plastic – metallic – wooden

  • A wooden table
  • A plastic chair
  • A steel railroad track

11. Purpose or qualifier

آخرین چیزی که در ترتیب الویت صفات قرار می‌گیرد، یعنی درست قبل از اسم، هدف است و اینکه برای چه چیزی می‌باشد! مثلا «سبدِ خرید»، یعنی سبدی که برای خرید است! و در انگلیسی به shopping card معروف است.

مثال: cleaning, hammering, cooking

  • A sleeping bag
  • A shopping cart

گردهمایی نهایی

حالا که با ترتیب همه صفات آشنا شدیم، می‌توان مثال‌های مختلفی را در این زمینه استفاده کرد. اما قبل از آن، ابتدا بایستی نکات مهمی را بدایند.

در برخی از جملاتی که از صفات مختلفی استفاده می‌شود، آنها توسط کاما (ویرگول) از یکدیگر جدا می‌شوند.

  • صفات هم‌آهنگ (Coordinate adjectives)
    به صورت کلی از قرار دادن کاما بین صفت‌هایی که در حال توصیف یک اسم مستقل (خاص) هستند استفاده می‌شود، که به این گونه صفات، coordinate adjectives گفته می‌شود.
    مثال: I bought a heavy, long table
    – البته راه دیگری برای تشخیص اینکه به قرار دادن ویرگول نیاز است یا خیر، جابه‌جایی صفات می‌باشد؛ و اگر پس از جابه‌جایی، صدای جمله، احساس بیان خوبی داشته باشد، با یک coordinate adjectives رو بر رو هستیم. برای مثال همان جمله قبلی را به صورت زیر می‌نویسیم:
    مثال: I bought a long, heavy table
    – راه دیگر، اضافه کردن واژه‌ی and بین دو صفتی که می‌خواهیم کاما را از آن برداریم می‌باشد و اگر دوباره، صدای جمله احساس بیان خوبی داشت، با یک coordinate adjectives رو به رو هستیم.
    مثال: I bought a heavy and long table
  • صفات جمع‌شونده (Cumulative adjectives)
    وقتی صفات در ترکیب با یکدیگر سعی در ساخت یک توضیح کاملی را دارند، نباید آنها را با کاما جدا کرد. به این موارد نیز cumulative adjectives گفته می‌شود؛ که صفات در حال توضیح یک اسم عام هستند.
    مثال: I bought a black wooden table
    صفت black در حال توصیف یک wooden table است؛ نه فقط یک table! و اگر صفات آن را جابه‌جا کنیم، صدای جمله، احساس بیان عجیب و غریبی خواهد داشت.
    مثال: I bought a wooden black table
    همچنین اگر and را بین صفات قرار دهیم، دوباره هممان احساس عجیب به ما دست خواهد داد. (یا معنی آن اینگونه خواهد شد که یک سیاه و تخت چوبی خریده شده است!)
    مثال: I bought a black and wooden table
    یک مثال گنده بدون کامایی: This is a nice big new round brown Iranian wooden table

نکته
در نهایت، به یاد داشته باشید که مانند هر ساختار گرامری دیگری، ترتیب صفات نیز چیز ثابتی نیست؛ و استثنائات وجود دارند!

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

cp-codfk

نظرات ثبت شده بدون دیدگاه

توضیحات پیشنهادی نظرات اشتراک