احتمالا مجموعههایی مثل «فیلم ماتریکس» و «سریال West World» را دیده باشید! و سرانجام پس از تماشای آنها، سوالی بزرگ و دیوانهکننده با این دو مضمون زیر در ذهنتان شکل گیرد:
- آیا ممکن است ما خودمان یک برنامه یا بازی کدنویسی شده باشیم که انسانها یا موجودات دیگری ما را درون یک واقعیت کامپیوتری پدید آورده باشند؟!
- آیا من یک واقعیت هستم و دنیای پیرامونم واقعیست؟! یا من یک الگوریتم کدنویسی شده درون یک کامپیوتر هستم؟!
مقدمه
جوانگ جو (289-369 پیش از میلاد)، درخشانترین فیلسوف دائویی کهن چین و مشهور به «جوانگ زه» که یکی از مشهورترین داستانهای او بنام «رویای پروانه» بوده و آن را بسیاری از اهل خرد میشناسند، داستانی کوتاه و به ظاهر ساده که فلسفهی خلقت، موجودیت، حیات و ماوراء را به یکباره در مقابل سوال جدی و عمیقی قرار میدهد؛ و او این سوال را مطرح کرده است:
دیشب خواب دیدم که پروانهام و امروز وقتی بیدار شدم، سوالی برایم پیش آمده که من حقیقتا انسانی هستم که خواب دیدم پروانهام یا حقیقتا پروانهای هستم که خواب میبینم انسانم؟!
و این دقیقا همان نقطهای است که دکارت (بنیانگذار فلسفهی جدید غرب)، فلسفهاش را از آنجا شروع میکند و سنتی را در فلسفه به نام «شک دکارتی (Cartesian doubt)» به وجود میآورد. او مینویسید که:
حتی اگر تمام اینها خواب و رویا باشد، و همهی اعتقاداتم از اینکه اینجا هستم، آسمان آبی بوده و … خواب و خیال باشند، هنوز میتوان باورهایی را یافت که هرگز نتوان در آنها شک کرد! من چه خواب باشم و چه بیدار، 2 + 2 = 4 خواهد بود؛ مثلث سه ضلع دارد و اجتماع نقیضین (ناسازگاریها) محال است.
که البته اگر همچنان اصرار بر این داشته باشیم که با بیرحمی هر چه تمام، همهی عقاید موجود در جهان را زیر سوال ببریم، شاید بتوان راهی پیدا کرد که همین گزارهها را هم زیر سوال برد! او میگوید:
لحظهای را تصور کنید که شما قربانی یک نقشهی شیطانی هستید و یک موجود شیطانی شما را فریب میدهد؛ به گونهای که شما به غلط تصور کنید دو بعلاوهی دو برابر با چهار است؛ در حالی که حقیقتا اینطور نباشد!
و خب حالا شاید تصور کنید که هیچ عقیدهای را نمیتوان پیدا کرد که بتوان آن را مصون از خطا پنداشت؛ اما دکارت با این موافق نیست. براساس جملهای که از پایه فلسفه شد، یعنی: «میاندیشم پس هستم»، هنوز یک عقیدهای هست که از دست او (شیطان فریبکار) در امان باشد؛ زیرا او اگر مرا فریب داده، پس من هستم که توانسته مرا فریب دهد! وگرنه معدوم (نیست شده و فانی) را که نمیتوان فریب داد؛ چراکه معدوم وجود ندارد که فریب بخورد! پس اینکه من هستم، عقیدهای است که حتی شیطانیترین نیروها هم نمیتوانند آن را باطل کنند.
حالا برگردیم به بحث خود…!
دنیای کامپیوتری
اینکه تصور کنیم خدا دنیا را برنامهنویسی (منظور به صورت نوشتن کد در کامپیوتر نیست) کرده است، چیز جدیدی نیست و بدیهتا نیز همینطور است! چراکه اگر برای دنیا خالقی را در نظر بگیریم، بنابراین آن خالق با منطق بسیار عظیم، این دنیا را به وجود آورده است. اما مشکل چیز دیگریست!
بیایید یک تصور چالش برانگیزی داشته باشیم؛ و این بار بگوییم که شاید این دنیا، درون یک کامپیوتر بسیار غول پیکری، کدنویسیشده و در حال اجراست! و حال آن موجود یا موجودات بیرون از این کامپیوتر، مارا درون این کامپیوتر برنامهنویسی کردهاند! بنابراین، ما اساسا کدها و الگوریتمهایی هستیم که درون این واقعیتِ شبیهسازی شده که میتواند یک فرآیند هوش مصنوعی بسیار بزرگ و پیچیدهای باشد، در حال اجراییم؛ و یا ممکن است جسممان در جای دیگری بوده و مغز و فکرمان را با وصل کردن دستگاههایی به سرمان، به این جهان ساختگی فرستاده باشند!
اما مشکلی که این تصور به وجود میآورد، این است که، «ما ممکن است واقعی نباشیم و اعتقاد به خدا، پیامبران و … بیفایده باشد؛ و احتمالا انسانها یا موجودات دیگری که خارج از این کامپیوتر غولپیکر هستند، ما را کدنویسی کرده و در حال بازی با ما هستند! و اساسا ما چیزی جز کدِ نوشته شده نیستیم! دقیقا مثل همان کدهایی که خودمان موقع ساخت یک بازی کامپیوتری مینویسیم؛ پس ممکن است ما نیز بخشی از آن باشیم و تمامی این زندگی چیزی جز توهم نباشد. پس چه باید کرد؟! چه نیازی به اعتقاد به خدا و .. حتی با دلایل منطقی خواهد بود؟! چطور جلوی این چالش جوابی منطقی بدهیم تا به اعتقادات ما آسیبی نرسد؟!»
اساسا نمیتوان به این پرسش پاسخی داد! چراکه نه میتوان آن را پذیرفت و نه میتوان آن را رد کرد! ما برای پذیرش یک تصوری، باید دلیلی داشته باشیم! و تا زمانی که برای تصور بالا دلیلی وجود نداشته باشد، ما نیز نمیتوانیم یک تصور را بپذیریم! و همچنین اگر دلیلی بر رد آن وجود نداشته باشد، نمیتوانیم آن را رد کنیم! اما خب چه باید کرد که این تصور حتی با فرض درست بودن، در اعتقادات و زندگی ما تاثیری نداشته باشد؟!
البته این سوال به رد خالق یا خدا ربطی ندارد؛ بلکه میگوید شاید انسانهای واقعی خارج از این دنیا باشند و ما انسانهای کدنویسی شده و شبیهسازی شدهای باشیم! بنابراین ممکن است انسانهای خارج از این کامپیوتر عظیم، دنیای خودشان را برای ما شبیهسازی کرده باشند! یعنی برفرض، آفرینش خدا را درون یک کامپیوتری عظیمی شبیهسازی کرده باشند و یک زندگی بزرگ با هوشمصنوعی بسیار عظیمی را به وجود آورده باشند! و حالا بیایید فرض کنیم که این گفته درست است! و از این رو شاید به این فکر کنیم که پس ما واقعی نیستیم؛ چون کدی بیش نیستیم و میتوانیم هرکاری کنیم! پس آیا دیگر میتوانیم هر کار اشتباهی را در این دنیا انجام دهیم؟! چون ما اساسا کدی بیش نیستیم!!!!!
پاسخ
واقعیت؟! منظور ما از واقعیت چیست؟! یعنی چون کد کامپیوتری هستیم، واقعی نیستیم؟!
واقعیت، در لغت به معنای «حقیقت» و «ماهیت» به کار برده میشود.
- حقیقت:
- چیزی که دارای وجود خارجی باشد: «رویاهایم به حقیقت مبدل شد.»
- چیزی که با واقعیت سازگار است: «من حقیقت را گفتم.»
- اصل و ذات هرچیز.
- ماهیت:
- حقیقت؛ طبیعت؛ نهاد؛ سرشت.
- بود، جوهر، وجود، هستی
- چگونگی، چیستی
- حقیقت، واقعیت
- هویت
بنابراین اگرچه در آن کامپیوتر کدنویسی شدهایم، ولی آیا چیزی به نام من یا ما در همین دنیا وجود ندارد؟! آیا نمیتوانیم فکر کنیم و بایندیشیم؟! و گرچه در آن دنیای بیرون حضور فیزیکی نداریم و نمیتوانیم داشته باشیم، ولی در همین دنیا که هستیم، نیستیم؟! این دنیا گرچه ممکن است برای دنیای بیرون واقعی نباشد، اما آیا برای خودمان واقعی نیست؟! و البته شاید بعدا دیتا و دادههای ما را از این دنیا بردارند و در یک رباتی در خارج از این دنیا قرار دهند!
واقعیت مجازی دیدهاید؟! چیزی که با قرار دادن یک عینک، ما را به یک محیط دیگری اضافه کرده و این توهم را برایمان ایجاد میکند که درون آن محیط خلق شده و به صورت فیزیکی حضور داریم!
واقعیت افزوده چطور؟! چیزی که عناصر کدنویسی شده و شبیهسازی شده را به دنیای ما اضافه میکند! مثلا دوربین خود را باز میکنید و کاراکتری را به روی یک صندلی اضافه میکنید! مثل بازی پوکمون گو!
پس اساسا در تکنولوژی واقعیت مجازی، ما خودمان را در یک دنیای جدیدی میابیم؛ اما در واقعیت افزوده، ما عناصر دیگری را در دنیای فعلی خود مشاهده میکنیم! و آیا اینها توهم هستند؟! و با تمام این موارد، طبیعتا و بدیهتا چیزی هستند که قبلا در جایی وجود داشتن و حالا در جای دیگری نیز وجود پیدا کردهاند! برای مثال در واقعیت مجازی ما خود را در دنیایی میابیم که اساسا در آن نیستیم و حس میکنیم که در آن هستیم؛ و با این حال با موارد موجود در آن دنیا تعامل داریم و آنها نیز با ما تعامل دارند! و در واقعیت افزوده نیز به گونهای دیگر این تعامل شکل میگیرد! پس:
پس با این اوصاف، ما در حال حاظر وجود داریم و در این دنیا زندگی میکنیم؛ اگرچه شاید کامپیوتری باشیم، ولی نسبت به این موضوع نیز مطمئن نیستیم؛ و در هر دو شرایط، ما باید با توجه به منطق صحیح دنیای خود رفتار کنیم؛ نمیتوانیم که بگوییم چون چیزی جز کد نیستیم، میتوانیم خودمان را بکشیم! برفرض خودمان را کشتیم، از کجا معلوم آن کسانی که شبیه سازی کردهاند، جایی پس از مرگ را نیز شبیه سازی نکرده باشند؟! به این صورت که پس از مرگ، از روی دادههای ما، ما را در جای دیگری ایجاد کنند؟! بنابراین پاسخ بهتری که میتوان به این دغدعه داد به این شرح است:
در ادامهی مقالات، وارد بحثهای پیچیدهای خواهیم شد.
نظرات ثبت شده بدون دیدگاه